باباگوریو
هونوره دو بااک
بخش هشتم


اوژن "دنیا" را "همانطور که هست" در نظر آورد: "قانون   اخلاق را در مورد ثروتمندان بی اثر و ثروت و مال را آخرین حجت دنیا دید". آنوقت با خود گفت:
_ ووترن حق دارد، ثروت همان تقوا است!. 
وقتی که به کوچه ی نووسنت ژنوبو رسید، بسرعت بالا رفت و بعد آمد و ده فرانک به درشکه چی داد. سپس به آن اطاق ناهارخوری تهوع انگیز رفت، و آنجا هیجده نفر مشتریان پانسیون را دید که مثل چارپایانی که به آخور بسته باشند شکم خود را سیر میکردند. از تماشای آنهمه بینوائی و از منظره ی این اطاق نفرت کرد. انتقال از چنان محیط باشکوه به این پانسیون محقر چنان ناگهانی و تضادشان چنان کامل بود که نمی توانست حس جاه طلبی را در او بیش از اندازه تقویت نکند. از یکطرف تصاویر شاداب و دلربای ظریف ترین طبیعت اجتماعی، چهره های جوان و زنده ای که در قابی از شگفتی های هنر و تجمل قرار داشتند، سرهائی پرشور و شاعرانه: از طرف دیگر تابلوهای شومی که از لجن حاشیه داشت، رخسارهائی که جز تار و پود هوس ها چیزی بر آن جا نمانده بود. اندرزهای مادام دوبوسئان، که از خشم ناکامی سرچشمه میگرفت، و پیشنهادهای مست - کننده اش باز به یاد اوژن آمد، و این صحنه ی بدبختی بر آن تفسیر نوشت. راستینیاک تصمیم گرفت برای رسیدن به ثروت و مقام دو خندق موازی حفر کند، تکیه اش به علم و عشق هر دو باشد، و در عین حال یک دکتر دانشمند و یک مرد آلامد بشود. راستی او هنوز خیلی بچه بود! اینها دو خط مجانب هستند که هرگز نمی توانند بهم برسند. ص83
اوژن گفت: _ همین کار را خواهم کرد. 
_ پس از امروز وارد پیکار شده اید؟ 
_ شاید، ولی لازم نمیدانم برای کارهای خودم به کسی حساب پس بدهم، چون خود من هم در پی آن نیستم که بدانم دیگران شبها به چه کارهائی مشغولند. 
ووترن نگاه کجی به راستینیاک افکند و گفت: _ "بچه جان، کسی که نخواهد گول عروسکها را بخورد، باید کاملا وارد خمیه شب بازی بشود، و تنها به همین اکتفا نکند که از سوراخ پرده ها نگاه کند. صص84,85 
کتاب: باباگوریو؛ ترجمه: م.ا.به آذین؛ چاپ دهم،1387؛نشر: دوستان.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها